-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 خردادماه سال 1385 13:18
گابریل گارسیا مارکز شاعر و نویسنده کلمبیایی برنده جایزه صلح نوبل ادبیات سال 1982 و آثار نویسنده کلاسیکی همچون " ص د سال تنهایی " میباشد . (( اگر خداوند برای لحظه ای فراموش میکرد که من عروسکی پوسیده ام و قطعه کوچکی زندگی به من می بخشید شاید همه آنچه را که به ذهنم می رسید بیان نمی داشتم ، بلکه به همه چیز هایی که بیان...
-
بطری تو
یکشنبه 14 خردادماه سال 1385 22:46
می خوام بندازمت تو یه بطری بعد درشو ... ( قول می دم چوب پنبش قشنگ باشه ) می ندازمت تو دریا بعد می شینم لب آب منتظر گنج می شم شاید تو هم بری برسی به یه جزیره ی خالی ( همونجایی که دوست داری )
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1385 21:49
این قشنگترین ذکری هست که توی سال جدید شنیدم : « یا رفیق من لا رفیق له » .
-
دوستی
جمعه 11 فروردینماه سال 1385 23:23
سالها می پنداشتم،دوستی همچون سروی سرسبز چهار فصلش همه آراستگی ست من چه میدانستم ، هیبت باد زمستانی چیست ....
-
تلاش آخر
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1384 20:21
دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود. پریشان شد و آشفته و عصبانی. نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت،خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت کرد. جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت،خدا سکوت کرد....
-
جاده وجود
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1384 22:09
کوله پشتیاش را برداشت و راه افتاد . رفت که دنبال خدا بگردد؛ و گفت: تا کولهام از خدا پر نشود برنخواهم گشت.نهالی رنجور و کوچک کنار راه ایستاده بود.مسافر با خندهای رو به درخت گفت: چه تلخ است کنار جاده بودن و نرفتن؛ و درخت زیر لب گفت: ولی تلخ تر آن است که بروی و بی رهاورد برگردی . کاش...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 بهمنماه سال 1384 20:16
ینجا کسی مرا نمی شناسد اینجا کسی با من کاری ندارد کمی دورتر زن و مردی با دو کودکشان نشسته اند هیچ معلوم نیست که این پدر است که کودکش را بغل کرده است و یا این کودک است که پدرش را در بغل گرفته است آن یکی توی بغل مادرش به خواب رفته و مادرش در آرامش کتاب می خواند قمری و کبک با جوجه هایشان در آشیانه مادری با دختر نوجوانش...
-
مترسک
جمعه 9 دیماه سال 1384 14:46
این مطلب رو توی یه وبلاگ خوندم ، اصلا هم یادم نیست کجا بود که بخوام آدرسشو بگم،اما متنش یه جورایی تو ذهنم موند ، نمیدونم شاید یه جاهاییش هم یادم رفته باشه ، اما به هر حال موضوع رو میرسونه ....... مترسک می دانست تا او زنده است ، کلاغ ها از گرسنگی خواهند مرد فردا ، مترسک مرده بود.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 18:11
مطلب زیر رو یک دوست خوب فرستاده که ............................. سیاهی و سپیدی ..... چه تضاد زیبایی میان آنچه هست و آنچه باید باشد. هیچ میدانی تضاد و اختلاف تفاوت ها دارند ، دو مختلف را هرگز نمی توان در کنار هم جای داد اما دو متضاد را .... هیچ سپیدی بدون سیاهی معنا پیدا نمیکند . فاصله ای نیست میان عشق و نفرت ، که شاید...
-
کوچه
سهشنبه 22 آذرماه سال 1384 22:35
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریزشد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهان خانه ی جانم گل یاد تو درخشید یاد صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم ودر آن خلوت دل خواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو...
-
هرگز
شنبه 19 آذرماه سال 1384 21:38
من تمنا کردم که تو با من باشی تو به من گفتی هرگز هرگز پاسخی سخت و درشت و مراغصه این هرگز کشت حمید مصدق
-
زیباترین قلب
شنبه 21 آبانماه سال 1384 11:15
الان میتونم ادعا کنم که این پیر مرد جلوی من خیلی کم میاره روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیباترین قلب را در تمام آن منطقه دارد. جمعیت زیادی جمع شدند. قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده اند. مرد جوان، در...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 آبانماه سال 1384 22:50
جوهره آفرینش منفرد است . و این جوهره عشق نام دارد . عشق نیرویی است که ما را بار دیگر به یکدیگر می پیوندد تا تجربه ای را که در زندگی های متعدد و در مکان های متعدد جهان پراکنده شده است ، بار دیگر متراکم کند. عشق یگانه پل میان جهان نامرئی و جهان مرئی است که همه آدمیان آن را می شناسند . یگانه زبان موثر برای ترجمه درس هایی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 آبانماه سال 1384 21:08
مانند پرنده باش که روی شاخه سست و ضعیف لحظه ای می نشیند و آواز می خواند و احساس می کندکه شاخه میلرزد ولی معهذا به آواز خواندن خود ادامه می دهد زیرا مطمئن است که بال و پر پرواز دارد . ویکتور هوگو
-
راه بهشت
سهشنبه 12 مهرماه سال 1384 20:01
مردی با اسب و سگش در جادهای راه میرفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدتها طول میکشد تا مردهها به شرایط جدید خودشان پی ببرند. پیادهروی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق میریختند و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 تیرماه سال 1384 15:07
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد نمیخواهم بدانم کوزه گر با خاک اندامم چه میسازد ولی بسیار مشتاقم ، که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی در پی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد و با آن پر کند سر تا سر گیتی و خواب خفتگان آشفته و آشفته تر سازد بگیرد او بدین ترتیب تاوان...
-
نیایش صلح
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1384 19:34
خداوندا مرا وسیله صلح خویش قرار ده آنجا که کین است ، بادا که عشق آورم . آنجا که تقصیر است ، بادا که بخشایش آورم . آنجا که تفرقه است ، بادا که یگانگی آورم . آنجا که خطا است ، بادا که راستی آورم . آنجا که شک است ، بادا که ایمان اورم . آنجا که نومیدی است ، بادا که امید آورم . آنجا که ظلمت است ، بادا که نور آورم . آنجا که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 تیرماه سال 1384 20:58
سوگند به آغاز روز و سوگند به شب, چون آرام و در خود شود که پروردگارت تو را ترک نکرده است. قرآن مجید
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 تیرماه سال 1384 19:38
حقیقت در نزد شما در ارقام است . در دلایل و علل . حقیقت در نزد شما در دنیاست در برابر شما مانند منظره در برابر سیا حتگر ، مانند افق در برابر دریانو رد. نزد ما حقیقت هیچ شباهتی به اینها ندارد . در دوردستها نمی درخشد ، در همین نزدیکیها آواز سر میدهد . در انتهای راه نیست ، خود راه است . در برابر ما نیست ، در میان ما است ....
-
خط تیره .....
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1384 14:26
من از مردی سخن میگویم که عهده د ا ر شده بود در مراسم تدفین دوستی سخن بگوید او به تاریخ های روی سنگ مزار او اشاره کرد از آغاز...... تا پایان او یاد آور شد که اولی تاریخ زادروز وی است و اشک ریزان از تاریخ بعدی سخن گفت ، اما او گفت انچه بیش از همه اهمیت دارد خط تیره بین آن دو تاریخ است (1331-1382). زیرا این خط تیره تمام...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 تیرماه سال 1384 21:26
از همه اسرار الفی بیش برون نیفتاد و باقی هر چه گفتند در شرح آن الف گفتند و آن الف البته فهم نشد . مقالات شمس تبریزی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1384 19:01
دو خدا وجود دارد : خدایی که استادن دانشگاه درباره او به ما می آموزند ، و خدایی که خود به ما می آموزد. خدایی که مردم همیشه درباره اش صحبت میکنند ، و خدایی که خود با ما سخن می گوید . خدایی که هراسیدن از او را آموخته ایم و خدایی که از عطوفت با ما سخن میگوید . دو خدا وجود دارد : خدایی که در بلنداست و خدایی که در زندگی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 خردادماه سال 1384 21:44
استاد میگوید : از یک سو میدانیم که جست و جوی خداوند مهم است. از سوی دیگر ، زندگی فا صله ای میان ما و او می آفریند.احساس میکنیم الوهیت ،ما را نادیده میگیرد، یا گرفتار مشغو لیت های روزمره مان میشویم . این ، احساس گناهی در ما پدید می آورد : یا به خاطر خدا ، زندگی را بیش از حد انکار میکنیم ، و یا به خاطر زندگی ، خدا را...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 خردادماه سال 1384 22:04
و اگر میخواهید خدا را بشناسید ، در پی کشف را ز ا نباشید . بلکه به گر ا گرد خو یش نگاه کنید ، او را خواهید دید که با کودکانتان سرگرم بازی است . و به آسمان بنگرید ، او را خواهید دید که در میان ابرها گام بر میدارد ، در حالی که دستهایش را در آ ذ رخش دراز کرده است و در باران پایین می آید. او را خواهید دید که در گل ها...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1384 12:37
هنگامی که عشق به شما اشا رتی کرد، از پی اش بروید ، هرچند ر ا هش سخت و ناهموار باشد . هنگامی که با بالهایش شما را در بر میگیرد ، تسلیمش شوید ، گرچه ممکن است تیغ نهفته در میان پرهایش مجروحتان کند . و قتی با شما سخن میگوید باورش کنید ، گرچه ممکن است صدایش رویاهایتان را پراکنده سازد. همان گونه که باد شمال باغ را بی بر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 خردادماه سال 1384 21:50
سعی داشته باش در قلب کسی که با او زندگی میکنی یادگارهایی بگذاری که در ایام پیری ، موقعی که خواهی نخواهی شکسته و ناتوان میشوی ، آن یادگارها مانع از این باشند که آن آدم از تو دور بشود. نامه ها ـ نیما یوشیج
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 17:47
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1384 00:38
سلام از این به بعد مطالب معماری رو توی این بلاگ هم میگذارم این فقط معماریه http://architecture-info.blogsky.com
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1384 22:17
این مطلب رو بیشتر برای یکی از دوستان نوشته بودم که چند وقت پیش بد جوری چرت و پرت میگفت اما گویا ....................... خوب٫ هیچی٫ زیاد مهم نیست موفق باشین نقل است که شبی نماز همی کرد . آوازی شنید که : هان بوالحسن ! خواهی که آنچه از تو می دانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟! شیخ گفت : این بار خدای ! خواهی تا آنچه از...