استاد میگوید:

از یک سو میدانیم که جست و جوی خداوند مهم است. از سوی دیگر ، زندگی فاصله ای میان ما و او می آفریند.احساس میکنیم الوهیت ،ما را نادیده میگیرد، یا گرفتار مشغولیت های روزمره مان میشویم.

این ، احساس گناهی در ما پدید می آورد : یا به خاطر خدا ، زندگی را بیش از حد انکار میکنیم ، و یا به خاطر زندگی ، خدا را بیش از حد  انکار میکنیم.

این تضاد ظاهری ، صرفا خیال است : خدا در زندگی است و زندگی در خداست. آدم فقط باید از این موضوع آگاه باشد ، تا سرنوشت را بهتر بفهمد. اگر بتوانیم در هماهنگی مقدس پیرامونمان در هر روز نفوذ کنیم ، همواره در مسیر درست قرار خواهیم داشت ، و وظایف مان را به انجام خواهیم رساند. 

 

مکتوب -  پائولو کوئلیو

 

و اگر میخواهید خدا را بشناسید ، در پی کشف رازا نباشید.

بلکه به گراگرد خو یش نگاه کنید ، او را خواهید دید که با کودکانتان سرگرم بازی است.

و به آسمان  بنگرید ، او را خواهید دید که در میان ابرها گام بر میدارد ، در حالی که دستهایش را در آذرخش دراز کرده است و در باران پایین می آید.

او را خواهید دید که در گل ها میخندد ، آنگاه به پا می خیزد و در لابلای درختان ، دستناش را برای شما تکان میدهد.


عاشقانه ها - جبران خلیل جبران 

هنگامی که عشق به شما اشارتی کرد، از پی اش بروید ، هرچند راهش سخت و ناهموار باشد.

هنگامی که با بالهایش شمارا در بر میگیرد ، تسلیمش شوید ، گرچه ممکن است تیغ نهفته در میان پرهایش مجروحتان کند.

وقتی با شما سخن میگوید باورش کنید ، گرچه ممکن است صدایش رویاهایتان را پراکنده سازد.
همان گونه که باد شمال باغ را بی بر میکند.

زیرا عشق همان گونه که تاج بر سرتان میگذارد ، به صلیبتان میکشد.

همان گونه که شما را می پروراند ، شاخ و برگتان را هرس می کند.

همان گونه که از قامتتان بالا میرود و نازکترین شاخه هایتان را که در آفتاب میلرزند نوازش میکند ،

به زمین فرو میرود و ریشه هایتان را که به خاک چسبیده اند میلرزاند.

عشق شما را همچون بافه های گندم برای خود دسته میکند.

میکوبدتان تا برهنه تان کند.

سپس غربالتان میکند تا از کاه جدایتان کند.

آسیابتان میکند تا سپید شوید.

ورزتان میدهد تا نرم شوید.

آنگاه شما را به آتش مقدس خود می سپارد تا برای ضیافت مقدس خداوند ، نانی مقدس شوید.

از کتاب عارفانه ها – جبران خلیل جبران